اشک خجلت

شاعر : وحید مصلحی

هر چه ترسیدم از آن آن به سرم می آید
مشک سوراخ شد و کیست برم می آید؟

چشم پرخون شده را طاقت دیدن نبود
خون به همراهی اشک از بصرم می آید

علقمه پر شده از شیون یک بانویی
کیست او ذکر لبش " وا پسرم " می آید ؟

سخت باشد بدهم صورت او را تشخیص
چون کبودی رخش در نظرم می آید

فاطمه آمد و دستی که ندارم خیزم
اشک خجلت فقط از چشم ترم می آید

هر چه ترسیدم از آن آن به سرم می آید
ناله ی العطش اهل حرم می آید ..!!